

الف) ترجمهاي است كه در برابر هر واژه بيگانه، برابر فارسي آن را گذاشته باشد.
ب) ترجمهاي است كه منظور نويسندهي زبان بيگانه را با واژگاني كه مترجم مناسب ميداند بيان كند.
ج) ترجمهاي است كه برابرهاي مناسب واژههاي بيگانه را در ساختار دستوري زبان فارسي بيان كند.
روژه كايوا در اين باره گفته است:
“خوب ترجمه كردن آثار شكسپير يا پوشكين به فارسي يعني نوشتن متني كه شكسپير يا پوشكين اگر به جاي امكانات زبان انگليسي يا روسي امكانات زبان فارسي را در اختيار ميداشتند آن را مينوشتند. پس ترجمه خوب نه ترجمهي لفظ به لفظ است و نه ترجمهي اديبانه(اما غير امين)، بلكه عبارت است از ابداع متني(اعم از واژگان و جملهبندي و سبك) كه نويسنده اگر زبان مادريش همان زبان مترجم ميبود آن را مينوشت. چنين ترجمهاي مستلزم دانش و هوش و تخيل بسيار است و البته بايد آن را كمال مطلوب ترجمه دانست. من ادعا نميكنم كه چنين ترجمهاي تحققپذير باشد، اما ميگويم مترجم خوب كسي است كه ميكوشد تا هر چه بيشتر به آن نزديك شود.”
بنابراین ، يك مترجم خوب كه ميخواهد ترجمهي خوبي بر جاي بگذارد دستكم بايد سه ویژگی داشته باشد:
الف) آشنا بودن به زبان بيگانه از نظر واژگان و ساختار زبان
ب) آشنا بودن به زبان فارسي از نظر واژگان و ساختار زبان
ج) آشنا بودن به موضوعي كه ميخواهد ترجمه كند